باز هم تیر خاتمی به سنگ خورد؟


 

واکاوی تلاش‌های ناکام «رهبران اصلاحات»؛
چرا این‌بار هم تیر خاتمی به سنگ خورد؟

سرانجام بعد از ماه‌ها حرف و حدیث پیرامون آمدن یا نیامدن اصلاح طلبان، فضای انتخابات آینده‌ی مجلس وارد یکی از جدی‌ترین مراحل خود شد؛

  برهان - اصلاح‌‌طلبان همواره به نداشتن کاندیدای جدی و مطرح، به‌گونه‌‌ای که پس از ورود به مجلس، به دنبال جاده و ساختمان محله‌‌ی خود نباشد و اهداف سیاسی آن‌‌ها را دنبال نماید واقف بودند. آن‌‌ها به خوبی می‌‌دانستند که چنین عناصری یا اساساً امکان ورود به انتخابات را ندارند و یا در صورت ورود، نظام شرط اعلام برائت از فتنه را در مقابل آن‌‌ها خواهد گذاشت.

 سرانجام بعد از ماه‌ها حرف و حدیث پیرامون آمدن یا نیامدن اصلاح طلبان، فضای انتخابات آینده‌ی مجلس وارد یکی از جدی‌ترین مراحل خود شد؛ ثبت نام کاندیداها و بررسی صلاحیت‌ها در هیأت‌های اجرایی انتخابات. بر اساس اخبار رسمی از میان لیست ثبت نام کنندگان انتخابات آینده، قریب به هزار نفر، گرایش اصلاح طلبی دارند. عددی که تفاوتی فاحش با آمار دیگر گرایش‌ها حتی اصول‌گرایان ندارد. با این وجود هم‌چنان صداهای متفاوتی از اردوگاه اصلاحات (اعم از جریان فتنه و اصلاح طلبان میانه‌رو) به گوش می‌رسد. به گونه‌ای که عده‌ای بر طبل تحریم می‌کوبند و عده‌ای دیگر از حضور مستقل و بدون تابلوی اصلاح طلبان سخن می‌گویند. آنچه مسلم است این که رویدادهای چندگانه را نه از باب هماهنگی و نوعی تقسیم کار برای مدیریت بدنه‌ی اجتماعی تا زمان انتخابات، بلکه باید حاصل انشقاق جدی در این جریان دانست و به پای چندپارگی آن نوشت.

 

جمع‌بندی دیگر از این چنددستگی، شکست تلاش‌های رهبران خود خوانده‌ی اصلاحات مانند «موسوی خوئینی‌ها» و «سیدمحمد خاتمی» است. این دسته از رهبران طی ماه‌های گذشته تلاش‌هایی کردند که بیانگر تمایل به «عدم مشارکت» در نهان و اعلام «مشارکت مشروط» در آشکار بود. اما در نهایت، نتیجه‌ی این تلاش‌ها آن چیزی بود که امروز در فضای سیاسی «عدم مشارکت فعال» نام یافته است. سیر این فرآیند را می‌توان به شکل زیر ترسیم نمود.

 

مرد عبا شکلاتی اصلاحات که هیچ گاه نتوانست علاقه و میل خود به حضور در قدرت را از دید ناظران پنهان کند، این بار هم بدش نمی‌آمد تا شانس خود را در این ارتباط امتحان نماید. اما همواره نگران این بود که در بدنه‌ی اجتماعی متبوع، ظرفیت خود را از دست داده و در انتقال بدنه‌ی جنبش سبز به اصلاحات دچار ریزش پایگاه شود.

 

خاتمی هنوز هم که هنوز است به عملکرد موسوی و کروبی اعتقاد نداشته و کماکان به این ارزیابی قایل است که این دو، کل ظرفیت جنبش سبز را سوزاندند. از این رو او و همفکرانش به این باور رسیدند که باید فاتحه‌ی این شبه جنبش را خواند و بدنه‌ی آن را به اصلاحات بازگرداند و در واقع باید آن را یک حرکت خیابانی قلمداد نمود که دیگر به پایان رسیده است. اما در این انتقال که با لیدری خاتمی اتفاق می‌افتد، نباید به گونه‌ای عمل نمود که این ظرفیت از دست رود.

 

رییس دولت اصلاحات هر چند به خوبی به این موضوع واقف است که ریزش ظرفیت یاد شده نه در دامان انقلاب بلکه در سبد ضدانقلاب خواهد بود و از جنس این بدنه به خوبی آگاه است، اما با این حال در پی حفظ آن، به هر قیمتی که هست، می‌باشد. در این راستا، ترس از برچسب سازش با نظام نیز عامل دیگری بود که مانع شد تا خاتمی بی‌گدار به آب زده و مشی مشارکت فعال را در پیش گیرد. از این رو، مشارکت خود و همفکرانش را مشروط به شروطی اعلام کرد که البته خود می‌دانست نظام به آن‌ها توجهی نخواهد داشت.

 

با این وجود، این جریان همواره به دنبال آن بود تا فرصتی پیش آمده و آن را به مثابه چراغ سبز نظام برای حضور خود در صحنه قلمداد کند. این چشم انتظاری با عفو 100 تن از زندانیان حوادث پس از انتخابات به سرآمد؛ اما زمان زیادی نگذشت که اصلاح‌طلبان به این نقطه رسیدند که ذوق‌زدگی‌شان بر پایه‌ی توهمی بیش نبوده و نظام بنایی برای باز کردن آغوش خود برای جریان برانداز ندارد.

 

از سویی سردرگمی این جریان در قبال نحوه‌ی مواجهه‌ی نظام و از دیگر سو فشار بدنه‌ی نخبگانی و به بیان دقیق‌تر، کاندیداهای آن در شهرستان‌ها برای تعیین تکلیف، در کنار دلایلی که در ادامه به آن‌ها اشاره خواهد شد، در نهایت خاتمی و هم فکرانش را به این تحلیل رساند که عدم مشارکت را به مشارکت، حتی از نوع مشروطش ترجیح دهند.

 

1. نداشتن تشکیلات مناسب و ساختار قابل قبول برای ورود به انتخابات و سازمان‌دهی بدنه که خود می‌توانست نقش ستون فقرات را برای این جریان در انتخابات ایفا نماید.

 

2. اصلاح‌طلبان با ارزیابی‌های صورت گرفته، در نهایت به این نتیجه رسیدند که در صورت ارایه‌ی لیست نیز چندان با اقبال قابل توجهی از سوی جامعه مواجه نشده و در واقع وارد رقابتی خواهند شد که شکست در آن حتمی است.

 

3. مسأله‌ی دیگری که این جریان را از رویارویی جدی با رقبا بازداشت، نداشتن کاندیدای جدی و مطرح بود، به‌گونه‌ای که پس از ورود به مجلس، به دنبال جاده و ساختمان محله‌ی خود نباشد و اهداف سیاسی آن‌ها را دنبال نماید. آن‌ها به خوبی به این نکته واقف بودند که چنین عناصری یا اساساً امکان ورود به انتخابات را ندارند و یا در صورت ورود، نظام شرط اعلام برائت از فتنه را در مقابل آن‌ها خواهد گذاشت که در این صورت چنانچه به خواست نظام تن دهند، مضرات جبران ناپذیری برای آن‌ها به همراه خواهد داشت و اگر امتناع ورزند نیز با ردّ صلاحیت مواجه خواهند شد.

 

4. این جریان به خوبی بر این مسأله واقف است که دشمن، تلاش گسترده‌ای را برای چالشی کردن انتخابات تدارک دیده و از آنجا که هم‌سویی‌های عناصر آن با جریان معارض در گذشته و حال بر نظام پوشیده نیست، از این رو به خوبی می‌داند در صورت تحقق این شرایط، در نهایت گرز نظام بر سر آن‌ها هم فرود خواهد آمد و هزینه‌ی سنگینی را برای آن‌ها به همراه خواهد داشت. از این رو در شرایط فعلی حضور را برای خود به مصلحت نمی‌دانند.

 

این موارد در کنار بهانه تراشی‌هایی چون نداشتن رسانه، آزاد نبودن انتخابات، محدودیت آفرینی نظام و در مجموع مساعد نبودن فضا در نهایت همگی مزید بر علت شدند تا خاتمی و یارانش به راهبرد عدم مشارکت برسند. به بیان دقیق‌تر بر خلاف فضاسازی‌های صورت گرفته، این جریان نه به علت پذیرفته نشدن شروطش، بلکه به دلایل یاد شده در فوق، به این نقطه رسیدند که نباید در این انتخابات شرکت کنند. اما باید از آن حداکثر بهره را برده و در این بستر مجدد به گونه‌ای به انسجام سیاسی رسید تا در مقاطع بعدی بتوان از آن استفاده نمود. در واقع آن‌ها بهره‌گیری از فرصت انتخابات را مهم‌تر از شرکت در آن می‌دانند. چرا که می‌تواند زمینه‌ساز امکان اقدام جمعی در آینده از سویی و برطرف شدن از هم‌گسیختگی موجود از دیگر سو گردد.

 

تا اینجای داستان هر چند عقلای این قوم بر این اعتقادند که راهبرد عدم مشارکت با توجه به موارد یاد شده تا حد زیادی قابل قبول است اما مشکل این جاست که در این میان گوش کسی بدهکار نیست و آن بخش از بدنه‌ی نخبگانی که بار خود را برای ورود به بهارستان بسته‌اند، بدون توجه به این راهبرد، راه خود را می‌روند! از این رو به دلیل عدم نفوذ فرامین صادر شده حتی در طیف نخبگان این جریان و بی‌توجهی این طیف به فرمایشات رهبران آن، تصمیم نهایی تا این لحظه آن شد که با اتخاذ راهبرد «عدم مشارکت فعال» تنها تابلوی اصلاح‌طلبی بر سر دست گرفته نشود و هر کاندیدای اصلاح‌طلب در هر نقطه‌می‌تواند اعلام کاندیداتوری نماید.

 

در نتیجه باید گفت پس از آن که عملکردهای کروبی و موسوی ظرفیت اجتماعی اصلاحات را به نابودی کشانده و با بیانیه‌ی 25 بهمن، فاتحه‌ی آن را خواند، امروز بدنه‌ی نخبگانی آن نیز تا حد زیادی از دست رفته به گونه‌ای که با وجود فراخوان رهبران این جریان مبنی بر عدم مشارکت (بخوانید تحریم)، به صورت سرخود جهت حضور در انتخابات ثبت نام کرده و این‌گونه رهبران خود را سنگ روی یخ نمودند.(*)

 





برچسب:,