گردان امام علی (ع)

استراتژی دشمن برای فتنه آینده چیست؛

استراتژی دشمن برای فتنه آینده چیست؛
مهندسی آرا انتخابات مجلس با تاکتیک های فتنه سبز
چرا فتنه 88 هشت ماه به طول انجامید
به دنبال انتشار گزارش اخیر کمیسیون اصل ۹۰ درباره‌ی فتنه‌ی ۸۸، رسانه‌های معارض این گونه القا می‌کنند که مباحث مطرح‌ شده در این گزارش یک سری ادعاهای تکراری و در واقع همان متن کیفر خواست‌های دادگاه‌های سال ۸۸ بوده که مجددا مطرح شده و هیچ تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد.
Share/Save/Bookmark
 
سرویس سیاسی عصرامروز / مجتبی سوئیزِی : به دنبال انتشار گزارش اخیر کمیسیون اصل ۹۰ درباره‌ی فتنه‌ی ۸۸، رسانه‌های معارض این گونه القا می‌کنند که مباحث مطرح‌ شده در این گزارش یک سری ادعاهای تکراری و در واقع همان متن کیفر خواست‌های دادگاه‌های سال ۸۸ بوده که مجددا مطرح شده و هیچ تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد.

این در حالی است که گزارش مجلس چند هزار صفحه سند پشتیبان دارد و پایه و اساس آن بر مبنای تحقیقی است که نخست با نگاه کیفرخواست به دنبال مطرح کردن موضوعات حقوقی و قضایی در پرونده و دوم استنادهایی است که بتواند در دادگاه برای اثبات جرم از آن‌ها استفاده نماید بر این اساس بخشی از گزارشی که مجلس ارایه کرد به ریشه‌ها و استنادهای ریشه‌ای می‌پردازد.

به عنوان نمونه ممکن است میان این گزارش و کیفرخواست آقای «مهدی هاشمی»اشتراک‌هایی وجود داشته باشد که آن هم طبیعی است. قطع یقین اگر این گزارش ۷۰۰ صفحه‌ای و یا اسناد پشتیبان آن منتشر شود، آبروی خیلی‌ها می‌رود. به عنوان مثال در هیچ جای کیفرخواست بحث محاکمه‌ی آقای «خاتمی» مطرح نبود که بخواهند برای آن سند بیاورند.
 
البته اشاره‌ای به برخی از اعتراف‌های آقای «ابطحی» درباره‌ی وی شده است، اما در این گزارش فرآیندی که آقای خاتمی در انتخابات طی کرده و تماس‌هایی که با کشورهای مختلف داشته است نقش او را در فتنه مستند می کند که نمی‌توان آن‌‌ها را نادیده گرفت. 

این گزارش و مظلوم نمایی‌ها و واکنش‌های جریان فتنه فرصت خوبی برای بازخوانی پرونده‌ی فتنه‌ی ۸۸ فراهم آورده است. یکی از ابهام‌ها در این زمینه این است که سال ۷۸ فتنه‌ای به نام کوی دانشگاه رقم خورد که، فارغ از ابعاد آن، ظرف یک هفته مهار شد. ۱۰ سال بعد و در سال ۸۸ چنین فتنه‌ای تکرار می‌شود و مهار کردن آن 8 ماه به طول می‌انجامد که البته تبعاتش بعد از 2 سال، کماکان قابل مشاهده است.

حال مسأله اینجاست که چرا مهار فتنه‌ی ۸۸ که به گفته‌ی کارشناسان از جنس همان فتنه‌ی ۷۸ بود، علی‌رغم داشتن تجربه‌ی قبلی، ۸ ماه طول کشید؟ در این ۱۰ سال چه اتفاق‌هایی در حوزه‌های سیاسی و امنیتی و نیز به لحاظ جامعه‌‌شناسی می‌افتد که مهار چنین فتنه‌ای را تا این حد سخت و از کنترل سیستم امنیتی و نظارتی خارج می‌کند؟ 

تصور این است که بخشی از این موضوع مربوط به دوران قبل بوده و بخشی از آن نیز ناظر به فرآیند عملیاتی است که دشمن در سال ۸۸ طراحی و اجرا کرد؛ کمیت، کیفت، حجم، ابعاد، سطوح و همه چیز پدیده‌ی فتنه‌ی ۸۸ با جریان ۱۸ تیر ۷۸ به جهت تکامل فرآیندی که در این ۱۰ سال اتفاق افتاده بود متفاوت است. در واقع فتنه‌ی ۱۸ تیر آغاز یک عملیات بود که البته علی رغم تلاش صورت گرفته طی سال‌های منتهی به ۷۸، با شکست مواجه شد.

در سال ۷۸،هشت سال ریاست جمهوری آقای «هاشمی» سپری شده و حدود ۲ سال هم از دوران آقای «خاتمی» گذشته بود؛ یعنی، حدود یک دهه بعد از پایان جنگ، بر روی این پروژه برنامه ریزی شده بود. در واقع در سال ۶۸، حدود ۸ سال کار زیرساختی انجام ‌گرفت و در دوران کارگزاران و با حضور تکنوکرات‌ها در عرصه‌ی مدیریت بعضی از ارزش‌ها و ذائقه‌های جامعه از جمله ذائقه‌ی سیاسی، اجتماعی و زیستی و نوع نگاه اقتصادی تغییر ‌کرد. 

پس از آن، ۲ سال عرصه‌ی اجرایی به دست عناصری افتاد که می‌خواستند استحاله و تغییر را عملیاتی کنند اما به دلیل ناپختگی تست با شکست مواجه شد. در واقع دشمنان نتوانستند اهدافشان را در عمق شبکه های اجتماعی جامعه توسعه دهند و تنها در دانشگاه و بین قشر دانشجویان کم درآمد از نظر فهم سیاسی و اجتماعی، توفیقاتی کسب کردند. 

اما در پاسخ به این سؤال که چرا فتنه‌ی ۸۸، ۸ ماه به طول انجامید باید گفت که اول آن که آن پروسه ده ‌ساله، در سال ۸۸، بیست ‌ساله شده بود. البته ممکن است این شبهه پیش آید که در سال ۸۴ عرصه عوض شد و ورق برگشت؛ اما واقع امر این است که در آن مقطع، تنها دستگاه اجرایی و مجلس تغییر یافته و عرصه‌ی سیاسی و قدرت اجرایی به اصول‌گرایان منتقل شد، اما هم‌چنان عرصه‌ی فرهنگی دست‌ نخورده باقی ماند.
 
دومین نکته‌ این بود که آن‌ها در سال ۸۸ تمام توانشان را به میدان آوردند. در صورتی که سال ۷۸ این گونه عمل نکردند. در سال ۸۸ شاهد جنگ احزاب بودیم جنگی که همه با هم متحد شده بودند و با تمام توان رسانه‌ای، اطلاعاتی و حمایت دیپلماتیک همه‌ی کشورهای اروپایی، عوامل داخلی آن‌ها به عرصه آمدند.
 
در سال ۷۸ تنها بخشی از نخبگان ما دچار گمراهی شده بودند و بخش زیادی از نخبگان و مسوولان هم‌چنان همراه نظام و پیرو رهبری بودند، اما در سال ۸۸ از این جهت کاملاً زمینه آماده شده بود. در حقیقت هیچ وقت، در طول ۳۰ سال گذشته، تا این حد زمینه و بستر در داخل برای دشمن فراهم نبود. این زمینه را نیرو های فاسدی که در بدنه سیستم فرهنگی نفوذ کرده بودند برای فتنه گران آماده کرده بودند و این یکی ازعلتهای طولانی شدن  فتنه 88 و غافل شدن سیستم امنیتی و نظارتی در کشور بود.

اوایل شکل‌گیری فتنه شاید هنوز برای دشمن، به نتیجه رسیدن تلاش‌های ۲۰ ساله باور پذیر نبود. آن‌ها برآورد دقیقی نداشتند که میوه‌ی مورد نظر رسیده یا خیر. روز ۲۵ خرداد و حوادث بعد از آن دشمن را به این باور رساند که لحظه موعود فرا رسیده است. آن‌ها به حدی به پایان حیات جمهوری اسلامی و اتمام مأموریتشان امیدوار شده بودند که حتی دیپلمات‌هایشان در سفارتخانه‌های تهران لباس دیپلماتیک را از تن بیرون آورده و به خیابان‌ها آمده بودند. این خطای فاحش در حالی است که در هیچ جای دنیا چنین اقدامی تا این حد غیرحرفه‌ای عرف نیست. از انگلیسی‌ها، ‌کانادایی‌ها، استرالیایی‌ها، اروپایی‌ها و... بعید بود که این گونه دیپلمات‌هایشان به میدان بیایند. 

در این ارتباط با این فرض که کار تمام شده حتی تعداد زیادی از عوامل اطلاعاتی‌شان که سال‌ها به صورت پنهان فعالیت داشتند را به صحنه آوردند. به عنوان نمونه می‌توان به اعتراف‌های افسر اطلاعاتی سفارت انگلیس اشاره کرد که در دادگاه ضمن اذعان به همکاری ۸ ساله‌ی خود با سفارت انگلیس، تأکید کرد که شبکه‌ای -متشکل از تعدادی از اساتید و نخبگان- را که در این سال‌ها تشکیل داده بود، به دستور این سفارتخانه به میدان آورده بود.

از سویی دیگر نقش رسانه‌های وابسته به اپوزیسیون و ورود آنها به عرصه بسیار مهم و کارساز به نظر می رسد. به عنوان مثال «بی.‌بی‌.سی» به عنوان یک رسانه‌ی حرفه‌ای ۱۰۰ ساله که وجاهت مشخصی در دنیا دارد حتی بدون حفظ ظواهر دست به اقدام‌های غیرحرفه‌ای زد که حیثیت آن‌ها را زیر سؤال برد. این در حالی است که معمولاً رسانه‌های حرفه‌ای با قدمت چندین ساله، این گونه رفتار نکرده و لااقل ظواهر را حفظ می‌کنند.
 
اما «بی.‌بی‌.سی» با هدف نهایی کردن کار، تمامی این اصول را کنار گذاشت. بنابراین تفاوت دوم این است که در سال ۸۸ دشمن تمام سرمایه‌ی‌خود را به میدان آورد. با این وصف، یک بعد روندی و یک بعد سرمایه‌گذاری در این ارتباط وجود داشت.
 
در کنار این موارد پاره‌ای مسایل داخلی نظیر حسادت‌ها و بی‌بصیرتی‌های برخی نخبگان و شخصیتهای انقلابی  در سال ۸۸ بهترین بستر و زمینه برای دشمن را فراهم نمود. 

از سال ‌۷۸ به بعد، زیرساخت‌های فرهنگی و بستری که طی ۱۰ سال آماده شده بود، وارد فاز عملیاتی ‌شد. در واقع از آن زمان، با توجه به این که دستگاه اجرایی و قوه‌ی مجریه در دست این جریان قرار گرفت، تازه عملیات‌های رسمی آغاز شد.

آن‌ها کارگاه‌های آموزشی متعددی در دبی، انگلیس، آمریکا، کانادا و بعضی از کشورهای اروپایی مثل سوییس برگزار می‌کردند. در واقع این موضوع در یک‌ شب اتفاق نیفتاد.  

نمی‌توان نقش مرکز مطالعات را که آقای «موسوی خوئینی‌ها»مسؤول آن بود در تغییر و فرآیند استحاله نادیده گرفت. آن جا آقای «بشیریه» در حوزه‌ی سیاست، آقای «سروش» در حوزه‌ی اندیشه و دیگران در سایر حوزه‌ها کار می‌کردند. همین اتفاق در عرصه‌ی فیلم، کتاب و ... نیز استمرار داشت. 

در سال ۸۴ بخش عمده‌ای از مردم آمدند و حوزه‌ی سیاسی را از دست آن‌ها گرفتند. ولی فرهنگ دست نخورد. چرا که بیش‌ترین تخریب در این حوزه اتفاق افتاده بود. در هر حوزه کارنامه‌ای از تلاش آن‌ها برای  تغییر ارزش‌های معنوی و اصیل انقلاب به ارزش‌های غربی و لیبرالی وجود دارد. در واقع اصل عملیات نیز از سال ۷۶ آغاز شد که دولت به دست این جریان افتاده و آقای «مهاجرانی» با مبانی غربی در وزارت ارشاد که قلب تپنده فرهنگی یک کشور است شروع به فعالیت کرد. 

حال به این سوال باید پرداخت که فضای امروز کشور و حساس‌ترین مسأله‌ی روز یعنی انتخابات مجلس استراتژی جریان معارض برای ایجاد چالش امنیتی در انتخابات آینده چگونه است و آیا  از روش های  سابق استفاده می شود اگر چنین باشد، آیا ما در قبال این تجربه واکسینه شده‌ایم؟ و اگر از روش های سابق استفاده نمی‌شود، بررسی جدید فعالیت‌های آن‌ها و آنچه در آینده اتفاق بیفتد، حاصل آن چیست آیا بازهم شاهد چنین چالشی خواهیم بود. 

امروز دشمنان یک استراتژی سه‌ لایه‌ دنبال می‌کنند. این اهداف ترتیب و توالی هم ندارند، هر سه هم‌زمان با هم دنبال می‌شوند. مهم‌ترین و اصلی‌ترین هدف آن است که در انتخابات آینده مشارکت کاهش یابد؛ یکی از راه‌های نیل به این هدف نیز تحریم انتخابات است. در واقع از کاهش مشارکت مردم، کاستن از مشروعیت نظام و القای این پیام به منطقه و دنیا که جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگوی شما فاقد مقبولیت و مشروعیت مردمی است، دنبال می‌شود.

هدف بعدی ایجاد ناآرامی و چالش امنیتی است که رهبر انقلاب در خطبه‌های عید فطر درباره‌ی آن هشدار دادند. اما این که از چه راهی اقدام می‌کنند آیا مجدد تهمت تقلب، بهانه قرار می‌گیرد؟ آیا از اعتراض به رد صلاحیت‌ها به این نقطه می‌رسند؟ یا آن که روی مسایل قومی، قبیله‌ای و طایفه‌ای سرمایه‌گذاری می‌کنند که نقطه حساسی است  و به بیان دقیق‌تر تلاش می‌کنند تا با تحریک قومیت‌ها، لایه‌های مردم را به جان هم بیندازند مثال(بین شیعه وسنی، وهابیت و بابیت با شیعه) به هر ترتیب انتخابات مجلس برخلاف ریاست جمهوری، منطقه‌ای، استانی، طایفه‌ای و شهری است و این زمینه در آن آماده است. در مجموع نمی‌توان به صورت دقیق برآورد کرد که دشمن به طور مشخص روی کدام یک از این راه‌ها سرمایه‌گذاری کرده است. ولی  هر یک از این سه روش می‌تواند در چالش آفرینی مورد استفاده قرار بگیرد. 

به نظر می رسد که هدف اصلی و اساسی نتیجه‌ی انتخابات است؛ به گونه‌ای که بدخواهان درصددند که اگر در ایجاد ناامنی و اختلاف افکنی بین ادیان و مذاهب با شکست مواجه شده و در کاهش مشارکت نیز به توفیقی دست نیافتند، نتیجه‌ی انتخابات را به نفع خود تغییر دهند؛ به گونه‌ای که ترکیب اصول‌گرای مجلس را تغییر داده و مجلسی تشکیل شود که هیچ اکثریتی در آن وجود نداشته باشد و از اقلیت‌های مختلف، نظیر اقلیت اصلاح‌طلب، جریان انحراف و اصول‌گرا تشکیل شود. 

در این برنامه ابتدا باید اختلاف‌ها میان طیف‌های اصول‌گرا تشدید شده و روز به ‌روز فاصله میان آن‌ها بیش‌تر شود. سپس این آدرس غلط مخابره شود که اصلاح‌طلب‌ها در انتخابات حضور ندارند. در صورتی که امروز، طبق آمار موجود بالای ۸۰۰ نفر از اصلاح‌طلب‌ها بنای حضور در انتخابات دارند. و این در صورتی است که حلقه های اول و دوم طیف اصلاح طلب در انتخابات اصلا شرکت نکردند و حلقه های سوم به بعد شرکت و صلاحیت آنها تأییدشده است.

 القای این مسأله که انتخابات رقابتی نیست و رقابت تنها به دایره‌ی اصول‌گرایان محدود شده با هدف کاهش مشارکت، در نهایت نتیجه‌ی انتخابات را به خواست دشمن نزدیک‌تر می‌کند. از این رو از آن جا که نمی‌تواند طیف اصلاح‌طلب و جریان فتنه را صاحب اکثریت کرسی‌های پارلمان ببیند در پی آن است تا هیچ اکثریتی در مجلس شکل نگیرد.

دشمن درصدد است تا چنانچه در ایجاد ناامنی و کاهش مشارکت با شکست مواجه شد، نتیجه‌ی انتخابات را به نفع خود مهندسی کند؛ به گونه‌ای که مجلسی فاقد اکثریت و شکل گرفته از اقلیت‌های مختلف، نظیر اصلاح‌طلب، جریان انحراف و اصول‌گرا تشکیل شود. در این راستا ابتدا باید اختلاف‌ها میان طیف‌های اصول‌گرا تشدید شده و روز به ‌روز فاصله میان آن‌ها بیش‌تر شود.

حال هر یک از جریان‌های سیاسی اصلاح‌طلب، انحراف و اصول‌گرا در سطوح مختلف، چه به لحاظ خاستگاه و چه از حیث دامن زدن به این موضوع،  آتش‌ بیار این معرکه می شوند؟  ممکن است اصلاح‌طلبان همان رویه‌ای را که در انتخابات پیش اتخاذ کرده بودند در پیش بگیرند یا خیال جدیدی در سر بپرورانند؟ یا مثلاً جریان انحراف پتانسیل این را دارد  به این فضای چالشی دامن بزند؟ حتی اصول‌گرایان با اقدام‌ها و اظهارنظرهای خواسته یا ناخواسته‌ی خود چه نقشی  در این میان دارندکه باید خاطر نشان کرد که هر کدام ممکن است در این باره سهیم باشند و حتی سهم بعضی از آن‌ها هم اینک عملیاتی شده است.
 
به عنوان مثال جریان فتنه سعی کرد در راستای همان استراتژی دشمن عمل کند، به گونه‌ای که در شرایطی که راهبرد دشمن کاهش مشارکت است، این جریان نیز بر طبل تحریم می‌کوبد. می‌گویند ما به مردم اعلام می‌کنیم که لیست نمی‌دهیم. مشخص است که برآیند لیست ندادن در نهایت همان تحریم است. البته  باید میان جریان فتنه و اصلاحات تفکیک قائل بود؛ هم اینک، یک طیف اصلاح‌طلب داریم که درون نظام، قائل به چارچوب نظام، قانون اساسی و رهبری هستند و امروز هم در میدان‌اند، برای انتخابات ثبت‌نام کرده‌اند و در آن فعال خواهند بود. 

اکنون جبهه‌ی «مردم‌سالاری» که حدود چهارده گروه‌اند جزو طیفی از اصلاح‌طلبان هستند که به واقع می‌خواهند درون نظام فعالیت کنند. عرصه هم برای فعالیت آن‌ها آماده است.

جریان انحراف هم به روش های مختلف به دشمن کمک می‌کند.  یکی از این روش ها تشدید اختلاف میان اصول‌گراهاست. در واقع جریان انحراف تلاش می‌کند اختلاف‌ها بین طیف‌های اصیل اصول‌گرا و به طور مشخص جبهه‌ی «پایداری» و جبهه‌ی «متحد» را زیاد نماید تا این دو در نهایت به وحدت نرسیده و لیست مشترک ارایه ندهند.
 
اما رویکرد دیگر جریان انحراف از این قرار است که خود را با «احمدی‌نژاد» تطبیق داده و این گونه القا کند که آن چیزی که منتقدین، جریان انحراف می‌دانند همان احمدی‌نژاد است. در این ارتباط باید توجه داشت که گذشته از آن که آقای احمدی‌نژاد در بسیاری موارد از این جریان حمایت تام نموده و حتی بعضاً عناصری از آن ‌را به عنوان خط قرمز خود دانسته است، اما می‌بایست میان احمدی‌نژاد و کلیت دولت با جریان انحراف تمایز قایل شد. دولت، وزرایی دارد که دلشان از جریان انحراف خون است و از عناصر آن متنفرند.
 
خود اصول‌گراها هم ممکن است در اثر غفلت و ندانم‌کاری به سناریوی دشمن کمک نمایند. به این صورت که با تخریب یک‌دیگر، چالش‌ها و اختلاف‌های داخلی را افزایش دهند. در این ارتباط، درگیری دوستان پایداری و جبهه‌ی متحد در همین راستا قرار می‌گیرد و باید بدانیم که این ۱۰۰ درصد خواست دشمن است و نباید از آن غافل بود.





برچسب:,