گردان امام علی (ع)

دومین نامه بدون سلام هاشمی در راه است؟

 

دومین نامه بدون سلام هاشمی در راه است؟

. بسیاری را توهم اینکه "هاشمی کنار کشیده" برداشته بود و برخی نیز منتظر بودند تا ببینند پیر سیاست باز چه خواهد کرد و البته تعدادی از کارشناسان نیز به این می اندیشیدند که سکوت هاشمی آرامش قبل از طوفان است.

هفته نامه 9 دی - چندی بود بعد از کنار گذاشته شدن هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان رهبری در فضای رسانه ای کشور خبر خاصّی از آقای سازندگی؛ نبود. بسیاری را توهم اینکه "هاشمی کنار کشیده" برداشته بود و برخی نیز منتظر بودند تا ببینند پیر سیاست باز چه خواهد کرد و البته تعدادی از کارشناسان نیز به این می اندیشیدند که سکوت هاشمی آرامش قبل از طوفان است. هاشمی حالا و بعد از یک دوره شش ماهه از تحرکات سیاسی- رسانه ای کم شدت به یکباره صفحات اول روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلبان از «شرق» گرفته تا «مردمسالاری» را به تصاحب درآورده و یک تابع نمایی از خودنمایی سیاسی خویش را به تصویر کشیده است. بعد از اواخر اسفندماه و بحث ریاست مجلس خبرگان، 1- ابتداء هاشمی در 12/ فروردین/1390 پیام تسلیت تأسف باری به مناسبت درگذشت پدر «میرحسین موسوی» نوشت و تعاریف مشمئز کنندهای از میرحسین به عمل آورد، 2- سپس در 15/ فروردین به یکی از واحدهای دانشگاه آزاد رفت تا به تحلیل شاذّی از بیداری اسلامی بپردازد، 3- تا در 5/ خرداد در جمع «جامعه پزشکان کشور» تحلیل خویش درباره انتفاضه های اسلامی- عربی را کامل کند و ضمن تعریف و تمجید از عربستان سعودی، انتقادات سنگینی را به «بشّار اسد» وارد نماید و 4- در 26/ شهریور به «دانشگاه آزاد واحد قزوین» از بین المللی بودن این دانشگاه بگوید و اینکه مدل بروز دانشگاه «جُندی شاپور» است و از حسودان به دانشگاه آزاد بگوید. لیکن مهر؛ ماه متفاوتی برای هاشمی بود او در 26 مهر، پیام تسلیت به ملک عبدالله سعودی و 3 آبان سلسله وار سخنرانیهایی را به مناسبتهای مختلف ایراد کرد که حساسیتهای بسیاری آفریدند. لذا اینطور به نظر می رسد که هاشمی بازی جدیدی طراحی کرده و سکوت او در شش ماه ابتدایی سال 90 کاملاً حساب شده بوده است و ابداً حرکت سینوسی هاشمی در رسانهها و شطرنج سیاست اتفاقی و حبط نبوده است. و سئوالی که دوباره ذهن خواص و عوام امت ایران را به خود مشغول کرده همین است: "هاشمی کجای صحنه سیاست ایران اسلامی ایستاده است و چه می خواهد بکند؟".

برای پاسخ بدین سئوال باید دانست هاشمی شخصیت و ذهن پیچیده ای دارد و همین امر باعث می گردد تحلیلی که می خواهد وی را فرموله کند نیز پیچیده گردد؛ از اینجای مرقومه به بعد سعی می شود با تحلیلی خطّی (تحلیل خطّی یعنی کنش واکنش های مسئله بر اساس یک برآیند خطّی و در طول زمان مورد بررسی واقع شود) و با رویکرد ظروف مرتبطه کنش و واکنشهای آقای کارگزاران مدلیزه شود.

 

 هاشمی پاینده است

برخی فکر می کردند هاشمی که بعد از 25 بهمن که بصورتی ناقص و تلویحی مسائلی را (تقریباً) ضدّ جریان فتنه ایراد کرده و سپس با یک شکست سیاسی در جریان انتخابات ریاست مجلس خبرگان مواجه شده از تقابل قبلی خود کنار کشیده است و به قول معروف "سرش به راه آمده!". واقعیت این است که هاشمی اصلاً کنار نکشیده که الآن گفته شود: «هاشمی بازگشته»، او فقط سعی داشته با تاکتیکهای خاصی مقدمه را برای ساخت بازی جدید فراهم آورد. هاشمی حین تمرکز افکار عمومی روی مسائل جریان نفوذی نهاد ریاست جمهوری با سر گرم شدن نیروهای انقلاب روی این مسئله وقت را مغتنم شمرد تا اینطور وانمود کند که در جهت نظام شنا میکند اما حالا مشخص می شود هاشمی 21 خرداد 88 با هاشمی نماز جمعه 26 تیر 88 با هاشمی بهمن و اسفند 89 و هاشمی مهر 90 هیچ تفاوتی ندارد. وحدت هویتی هاشمی به همراه وحدت رویهاش کاملاً حفظ شده است و بازیهای رسانهایاش صرفاً تاکتیکهایی بوده برای بازی با افکار عمومی و خرید فرصت. وی در دو سخنرانی اخیرش چندین مرتبه تأکید میکند که ساکت نبوده و نیست، بطور مثال می گوید: «در مسائل پیش آمده در یکی دو سال گذشته همواره پیشنهادات و راهکارهای خود را خدمت دلسوزان نظام عنوان کرده ام...». (16/7/90 -دیدار با جوانان فعال سیاسی استان کرمان)

 

 بازی جدید هاشمی

به نظر می رسد هاشمی با اتکای به حامیان سنتیاش عزم را جزم کرده تا بازی جدیدش را کلید بزند. او با نقد سوریه و پیام تسلیت به ملک عبدالله با دوستان سعودیش تجدید میثاق می کند، با حضور متدوام در دانشگاه آزاد و دفاع همه جانبه از آن دل یارانش را بدست می آورد و با پیگیری وضعیت پسرش «مهدی» چراغ سبزی به فعالان سیاسی همسو با خودش میدهد که خیالشان از هزینه های احتمالی راحت تر شود و او بعد از این تجهیز، بازی خود را شروع کرده است. پس باید دانست "بازی جدید هاشمی چه مختصاتی دارد؟". طراحی جدید هاشمی رفسنجانی سه لایه مختلف دارد:

 

 لایه اول: بدنبال ساخت قدرت در سایه

از عُنفوان انقلاب اسلامی و سپس تشکیل نظام مترقی جمهوری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی در مؤثرترین و تصمیم سازترین نهادهای جمهوری اسلامی بوده است. عجین شدن هاشمی با مراکز تصمیم گیر و نهادهای توزیع قدرت در نظام باعث گردید بسیاری خیال کنند و یا سعی کنند این همگرایی هیچگاه به واگرایی نینجامد، چیزی که رگه هایی از آن در تلاش های خود هاشمی نیز دیده می شود برخی معتقدند دور افتادن هاشمی از قدرت و حضورش در جایی که دست و بال بلند پروازی هایش را بسته (مجمع تشخیص مصلحت نظام) دلیلی شده است برای آنکه وی به لحاظ شخصیت سیاسی یک حالت غیر تعادلی و پرخاشجو پیدا کند. ناکامی وی و کارگزاران سازندگی برای مادام العمر کردن ریاست جمهوریش در اوایل دهه 70 شمسی، پشت پا زدن اصلاحاتچیها به شخص هاشمی بعد از ورود به قدرت با این وجود که دوم خرداد ساخته و پرداخته هاشمی بود، بازی کثیف سیاسیون 2 خرداد در قضیه مجلس ششم با هاشمی، ریزش سبد رأی جریان همسو با وی در مجلس هفتم و آنگاه شورای شهر دوم، شکست در انتخابات نهم ریاست جمهوری، ناکامی سنگین کاندیداهای مورد وثوقش در انتخابات دهم ریاست جمهوری، برکناری از امامت جمعه تهران، شعارهای مردم حین 9 دی علیه او و خانوادهاش که توسط صدا و سیما سانسور شد، کنار گذاشته شدن از قامت ریاست مجلس خبرگان رهبری و بالاخره شروع زمزمههایی مبنی بر تغییر ریاست مجمع تشخیص؛ تلخیهایی هستند که بهراحتی میتوانند یک جریان و مجموعه را تا مرز آشفتگی ذهنی پیش ببرند چه رسد به یک نفر. این حالت می تواند فرد را به جایی برساند که برای ایجاد قدرت در سایه برنامه ریزی کند.با محتمل دانستن مفروضات بالا بهترین مقطع برای ایجاد قدرت سایه، زنگهای انتخاباتی برخی از گروه های در کشور است و بین مهر 90 تا اوایل اسفند همین سال فقط 5 ماه معادل 150 روز فرصت مانده است. اخبار موثقی شنیده می شود که هاشمی شخصاً در جلسات برنامه ریزی های انتخاباتی مجلس نهم شرکت می کند. با نگاهی به حساسیت خاص نتایج انتخابات آتی و تأثیرگذاری بالای آن بر ریاست جمهوری یازدهم باید جاده ای ساخته شود تا کاندیداهای مورد علاقه وی در مجلس کرسی هایی را بدست آورند. لذا یکی از لایه های مورد نظر هاشمی بالا بردن قدرت چانه زنی یارانش در این انتخابات است؛ بازی که ابتدائاً توسط «محمد خاتمی» از رئوس فتنه 88 آغاز گردید. اصلاح طلبان با دو واژه «وحدت ملی» و «شرط گذاری انتخاباتی» می خواهند در شرایط ناشی از وجود خطر جریان انحرافی از نظام امتیاز بگیرند و کاندیداهای ناسالم سیاسی- اعتقادیشان را از فیلتر شورای نگهبان به سلامت عبور دهند. هاشمی که به نظر می رسد از نقاط کانونی این ایده بوده نیز می گوید: «می توان با فراهم نمودن شرایط مدّ نظر فعالان سیاسی دلسوز نظام و گسترش آگاهی بخشی و نقد منصفانه فضای مناسبی برای مردم و گروه ها برای حضور در انتخابات فراهم کرد.» (16/7/90- دیدار با جوانان فعال سیاسی استان کرمان)، «جناح ها و گروه ها باید از انحصار طلبی دست بردارند و اجازه بدهند مسئولان و نمایندگان مدّ نظر مردم از هر طیفی در انتخابات شرکت داشته باشند. ... برای مردم در حال حاضر بسیار مهم است که فکر کنند با انجام انتخابات شرایط و امکانات به نمایندگان واقعی شان واگذار و مسائل به تدریج حل خواهد شد.»، (26/7/90- دیدار با شورای مرکزی حزب مردمسالاری)

با توجه به انبوه سخنان هاشمی و تیم سیاسیاش نقاط مشترک واضحی پیدا می شود. به گفتمان قالب خاتمی و هاشمی توجه کنید: القای بحران در کشور، القای عدم اعتماد مردم به نظام، القای اینکه با وضعیت موجود نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه نخواهند یافت، القای تقلب. ترکیب جبهه متحدی که به 8+7 مشهور شده هم مورد طمعهاشمی است؛ اینکه بین نیروهای اصیل، عدالتخواه، آرمانگرا و اصولگرای انقلاب اسلامی که خود را سر سپرده ولایت می دانند؛ سامانهای رسوخ کند که نتیجه اش تسامح و تساهل با نیروهای با قابلیت نزدیکی به هاشمی باشد، لقمه دندانگیری است. تصاحب بخش اعظمی از فرصتهای خواص و عوام حقیقتاً اصولگرا خود مزیتی است برای کاهش حضور اصولگرایان واقعی در بدنه قدرت نظام. برای هاشمی فرقی نمیکند چه کسی با چه عنوانی و از چه حزبی عضو قدرت در سایه او باشد، مهم این است که افرادی لابیگر، قدرت طلب، تکنوکرات و دور از آرمان های اسلامی و عدالت طلبی که وی را مجتهد سیاسی می دانند وارد بدنه قدرت شوند. لذا لایه اول و نهان بازی هاشمی همین تاکتیک های انتخاباتی او و هم داستانانش است که بالا بردن چانه زنی و باجگیری توأمان از نظام است.

 

 لایه دوم: نامه های بی سلام و والّسلام

آنچه رفت واکاوی تمام بازی هاشمی نیست. تاریخ بهمن و اسفند 87 تا اردیبهشت 88 را به یاد آرید که رسانه های جمعی داخلی (منتسب به اصلاح طلبی) و بنگاه های خبری بین المللی در رابطه با اظهار نظرهای هاشمی چه خطی را دنبال می کردند؟ آنروزها نقل ضد انقلاب القای تقلب در انتخابات دهم ریاست جمهوری بود از زبان رئیس مجمع که عمداً گاهی نفر دوم انقلاب خوانده می شود. ماجرا وقتی جالبتر می شود که سال 1390 و پنج ماه قبل از انتخابات مجلس - مانند سال 1388 و پنج ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری- باز هم همان خطّ خبری تکرار می شود. در این بین نمی توان نقش خود هاشمی را نادیده گرفت: «مردم می خواهند رأیشان تأثیرگذار باشد و تزیینی نباشد و می توان با فراهم آوردن زمینه یک انتخابات شفاف و سالم، با حضور ناظران و مجریان صالح، اراده مردم را از طریق انتخاب نمایندگان مستقل و قوی توسط خودشان تحقق بخشید... راه درست این است که بصورت شفاف مردم را در جریان امور قرار دهیم» (26/7/90- دیدار با شورای مرکزی حزب مردمسالاری)؛ سؤالی که ذهن ها را هم سال 88 و هم سال 90 به خود متوجه می کرد و می کند همین است که "چرا برخی قبل از انجام انتخابات آن را زیر سئوال میبرند؟". برای پاسخ باید به حافظه تاریخی امت ایران مراجعه نمود و اوراق مربوط به سال 88 را دو مرتبه بازخوانی کرد؛ آنجا که هاشمی در هفته پایانی مانده به انتخابات وقتی می دید قافیه از دست رفته طیّ نامه ای گستاخانه، مشکوک و بی سلام والّسلام به رهبر حکیم انقلاب اسلامی حرف از دیدن دودها در هوا داد و چشمه ای که در حال جوشیدن است و قضیه "بیل و پیل". کارکرد القای تقلب قبل از انجام داوری نیز همینجا مستتر است. القای تقلب به افکار عمومی زمینه ایست برای تدارک دیدن اردوکشی های خیابانی.

اخیراً همه هشدارهای منظم و متواتر رهبری مبنی بر اینکه مبادا انتخابات مجلس نهم مانند انتخابات ریاست جمهوری دهم به یک چالش ضد امنیت عمومی مردم و کشور تبدیل شود؛ را به مناسبت های گوناگون شنیده اند. و باز همه شنیدند و دیدند که ایشان در مدل کردن فتنه ها علیه امت و نظام اسلامی فرمودند دشمن هر 10 سال یکبار یک فتنه ای را براه انداخته و سپس به کوی دانشگاه 78 و فتنه 88 اشاره کردند. و جای سئوال بود، هست و خواهد بود که مگر قرار است دوباره اتفاقی بیفتد؟ بیشتر حسّاس باید شد وقتی هاشمی بگوید: «در صورت برگزاری انتخابات با شرایط فوق، همه مردم و گروه ها نتیجه انتخابات را پذیرفته و زمینه آرامش و توسعه کشور به سرعت فراهم خواهد شد.» (26/7/90- دیدار با شورای مرکزی حزب مردمسالاری).

واقعیت آن است که نوع نگاه هاشمی به قضایای سوم تیر 84، فتنه 88، بیداری اسلامی و سپس حوادث سوریه نگاهی خاصّ و متناقض با نگاه رهبر حکیم انقلاب اسلامی بود، هست و خواهد بود. هاشمی با نگاه خویش این نقاط عطف را تفسیر می کند. هاشمی رفسنجانی از ابتدایی که تحولات و کنش- واکنش های منطقه ای رُخ داد سعی کرده است بر این امر که زلزله سیاسی اخیر در لانه کفتارهای (دیکتاتورهای عربی) وابسته به غرب یک موج بیداری اسلامی نیست تأکید نماید. وی در هر فرصتی که توانسته بین انتفاضههای اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا با آنچه که به سال 88 در ایران رُخ داد با ایهاماتی ظریف ارتباط برقرار کرده است. در 15 فروردین گفت: «امروزه با ارتباط موجود دنیا و شاهراههای اطلاعاتی در قالب اینترنت، ماهواره و... اطلاعات علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی خیلی سریع منتقل میشود مطالبه و حقوق طبیعی که هر انسانی دارد حقوقی است که در قانون اساسی آمده، مردم به خصوص جوانها حاضر نیستند به شیوه گذشته زندگی اجتماعی و سیاسی داشته باشند. حتماً نیاز هست ما آماده باشیم تا با تقاضاهای مردم فاصله زیاد نداشته باشیم حوادثی که شما در حال حاضر در منطقه میبینید واقعا خیلی هشدار دهنده است و خوشحالکننده است. ملتهایی که در مصر، لیبی، تونس و یمن بریدند. البته مانند ایران نبودند ما ایرانیها بازتر از همه اینها بودیم. اولین بار در منطقه مشروطه در ایران آمد و اولین انقلاب مردمی در ایران بوده است ولی در حال حاضر آنها حسابی فعال شدهاند، در این کشورها قیام میکنند و مطالبه حقوق میکنند، این اطلاعات و آگاهی و بیداری است.». (15/1/1390- دیدار با اعضای واحد آیت الله «آملی» دانشگاه آزاد) هاشمی "بیداری اسلامی" را با نام بیداری اسلامی یاد نکرده و به احتمال بسیار بالا هرگز نخواهد کرد. هاشمی حدوث نهضت ها در منطقه را مربوط به عوامل: توسعه، دانش و ابزار آگاهی می داند. اینکه وی مردم منطقه را فعال تر از امت ایران می داند یعنی آنکه به زعم هاشمی نه تنها انقلاب اسلامی ایران الگوی
حرکت های نو منطقه ای نبوده است بلکه آنها الآن در عرصه پیگیری حقوق جلوتر از ایرانیان چرا که جنبش سبز با تمام پشتیبانی های او و حلقه نزدیکانش عقیم مانده است. و درست به همین علت است که هاشمی زاویه ای با فتنه 88 نشان نمی دهد. چون به نظر وی حرکت آنروز عده ای سبز درست بوده است. باید توجه کرد جناب هاشمی هنوز هم مسئولین و نظام را به خطبه های تفرقه افکنانه خود در نماز جمعه معروفش متوجه می نماید. دست آخر اینکه اگر آقای هاشمی قبول کند آنچه در سوریه رُخ
می دهد یک توطئه سازمان یافته است و با دیگر کشورهای اسلامی فرق دارد باید قبول کند آنچه در سال 88 به فتنه معروف شد نیز آمریکایی- اسرائیلی بوده است. لذا هاشمی تمام اتفاقات سال 88 ایران، انتفاضه های اسلامی منطقه و نا آرامی های سوریه را در یک خط تفسیر می کند تا ضمن تبرئه ی خود بتواند مقاصدش را در آینده نیز پیگیری کند. از توجه به جملات بالای وی مشخص می شود او هنوز در انتظار یک جنبش سبز دیگر است تا بقول خود آزادی و حقوق مردم با فشار به نظام به مردم باز گردد. و تعبیر درست درباره این فرضیه (نه حُکم قطعی) این است که احتمالاً "هاشمی از توصیف سوریه امروز به تجویز آن می اندیشد". نگاهی به سه سخنرانی هاشمی همین مسئله را رمزگشایی می کند؛ تکرار عباراتی چون: باید ارتباطات را افزایش داد، باید بین جوانان به نقد سالم پرداخت، باید به آگاهی بخشی دست زد، انتقاد امید به اصلاح را زیاد می کند، همه تجربیاتم را در اختیار جوانان می گذارم، امیدورام در آینده با جوانان درباره همه مسائل بی پروا صحبت کنم و ... . چندی پیش «9 دی» طیّ مطلبی از عزم اصلاح طلبان برای کادرسازی و تمایل به آموزش سیاسی جوانان خبر داد و حالا مشخص می شود تئوری های «بهزاد نبوی» و «هاشمی رفسنجانی» چقدر مشابهت دارد.
 

لایه سوم: تقابل با مهندسی های کلان نظام

براحتی می توان حدث زد چرا اغلب یک تقابل آشکار توسط هاشمی در مقابل مهندسی های کلان و خبره رهبری به وقوع می پیوندد. تقابل هاشمی در قضیه مادام العمری بودن ریاست جمهوریش، تقابل در برابر گفتمان عدالتخواهی رهبری، ایجاد دوگانگی در زمان زعامت دولت توسط دوم خردادیون، تقابل حین انتخابات ریاست جمهوری، تقابل حین و بعد از فتنه 88 و ... و امروز تقابل در برابر مهندسی امام خامنه ای مبنی بر نوشوندگی نظام و بحث ایشان درباره محتمل بودن نظام پارلمانی در کشور.

حقیقت آن است که یک صف آرایی کلان بین نیروهای سیاسی و خواص جمهوری اسلامی از اواسط دهه 70 تا به امروز شکل گرفته است. جبهه ای که به عدالت اجتماعی به عنوان یک مسئله اساسی و زیر بنایی می نگرد و معتقد است: "تنها و تنها، اسلام راه نجات است" و جبهه ای که عدالت را بدلیل سیره شخصیش مانعی بر سر راه می داند و در عمل الگویش اسلام نیست. افراد این دو جبهه با اسامی مختلف و با عناوین مختلف و با همراهی حزب های مختلف در تمامی انتخابات ها از سال 74 با هم به تقابل پرداخته اند. جبهه اول همان اصولگرایان واقعی و امت حزب الله هستند که دل به رهبری آیت الله العظمی «سیدعلی خامنه ای» سپرده اند و از هیچ چیز واهمه ندارند و دومی کسانی هستند که در لابی گری و محافظه کاری ید طولایی دارند؛ اینطور به نظر می رسد که هاشمی سعی دارد به رهبری و اجتهاد سیاسی جبهه دوم بپردازد.

براساس این مفروضات درباره چیستی و هویت تاکتیکها و استراتژیهای سیاسی هاشمی یک مدل بدست می آید. هاشمی بعد از اینکه با پافشاری حکیمانه رهبری به آرزوی مادام العمری ریاست جمهوری نرسید، خیلی دوست داشت معادلهای شبیه معادله پوتین- مدودف امروز را بسازد لیکن نشد که بشود؛ بعد از آن بهدنبال دموکراسی کنترل شده و مشارکت حداقلی بود که جاده صاف کُن ایجاد قدرت در سایه است. قدرت در سایه یعنی هر که رئیس مجلس یا رئیس جمهور می شود تفاوت نمی کند فقط باید به اجتهاد سیاسی آقای در سایه تن دهد؛ راه بروز چنین ایده ای ، خالی شدن صحنه از چهره های آرمان گراست و اغلب تاکتیک های امروز و دیروز هاشمی در این جهت قابل تفسیر است.

 





برچسب:,